پیدایش و پیشرفت دستور زبان عربی
مترجم: سید اسد الله مبشری
ما نمی دانیم تطور و توسعه ی نخستین صرف و نحو چگونه بوده است ولی آنچه از نظر تاریخ فلسفه حایز اهمیت است این است که بدانیم در طول قرن سوم هجری ( نهم میلادی) کار مکاتب بصره و کوفه چگونه بر این پایه تکامل یافت. در این دو مکتب رقیب، در حقیقت دو فلسفه دو مفهوم از جهان هستی وجود دارد که واقعیت آنها با هم متقابل است.
2. از نظر مکتب بصره، زبان به منزله ی آیینه ای است که کلیه ی پدیده ها و موضوعها و مفاهیم را عیناً منعکس می سازد. بنابراین در زبان هم باید همان قوانینی را که در تفکر و حیات طبیعت موجود است معتبر شناخت. از این رو، باید در این مکتب، هر صورت و هر کلمه و هر عبارت را، از نظر حقیقت اشکال و صور آنها و حقیقت وضعی که اتخاذ می کنند با دقت کامل بر دلیل و علتی مبتنی دانست. اثبات وجود رابطه ی متقابل و متعاکس بین زبان و قوه تعقل نه تنها اساس کوشش مکتب نحویون بصره قرار گرفت بلکه دشوارترین کوشش مکتب آنان نیز بود. در مکتب نحویون بصره لازم آمد زبان را از مقولات عقلی و منطقی بشمار آورند و قانونهای آن را ارائه دهند واثبات نمایند که در زبان تخطیها و انحرافها فقط صوری و ظاهری می باشد و دارای موجبات منطقی و برهانی است. دانشمندان صرف و نحو عربی، در عین حال که شکل شناسی کلمات (2) را در موضوع نحو قبول داشتند، همه ی موضوعات زبان را نیز مانند طبیعت و منطق و اجتماع، مطیع قوانینی می دانستند که ارزش جهانی و کلی دارد و در همه جا حکمفرماست. مسلماً زبان زنده ای که به آن تکلم می کردند با گوناگونیهای فراوانی که داشت همه جا با شناخت عام غایات (3) منطبق نمی شد و تنافر انطباق، و انحراف از قواعد پدیدار می گشت. به این جهت پی ریزی طرح صرف و نحو کوششی بس دشوار بود و بایستی به بیقاعدگیهای مسائل توجه می کردند. قبل از هر چیز استنباط شکلهای اصلی (میزان، اصل) ضرورت داشت. نحویون بصره به حق چنین می پنداشتند که باید به این شکلهای اصلی قناعت کرد و شکلهایی را که با توضیح منطقی نمی توان توجیه کرد دور ریخت. حتی اگر بعضی از شکلها بعنوان خاص شناخته شده باشد حق نیست که از طریق قیاس با آن شکلهای منحصر و دور از قاعده چیزی ساخت.
3. مکتب کوفه، در مقام معارضه ی مشخص با این دقت بی اندازه، نوعی علم تکلم و سخن را گسترش داد که با نوع علم شیعی انطباق داشت و برای بیان سلسله ای از «کلمات بیقاعده»، ذوق سلیم را ملاک قرار داد. و همانا، در آن وقت، کوفه محلی بود که خمیر مایه ی تشیع در آنجا به نحو احسن مخمر می گردید. برای مکتب کوفه، سنت، با همه ی غنا و گوناگونیهای فراوان سرچشمه ی اصلی صرف و نحو محسوب می شد. پس، این مکتب قاعده ی قیاس را پذیرفت اما بشرط آنکه موجب متروک شدن شکلهایی که از نظر سنت مقبول بود نگردد. به این جهت گفته اند روش نحویون کوفه بالمقایسه با روش دقیق مکتب بصره، از متفرعات روش بصری بشمار نمی رود. در روش کوفی اغلب برای هر حالتی مجموعه ای از احکام مخصوص بیان شده است. زیرا هر حالت یک نوع خاص محسوب می گردد، رویهمرفته از قوانین کلی و تعلیلهای یکنواخت اجتناب داشتند و در عین حال، گرفتار تنوع پسندی بودند بنابراین، ذوق فردی وجود استثنا و قبول صیغه های تصریف و صیغه های منحصر را توجیه می کرد. چون خاطر آنان نیز بوضع میزان و صیغه های تصریف و صیغ های مجرد و ساده مشغول بود، بر صیغه ها و اوزان ساده و مجرد، بسی افزودند. نحویون بصره هر صیغه را که خروجش از قاعده ی عقلا قابل توجیه نبود رد می کردند، اما نحویون کوفه، سنت را منبع و اساس صرف و نحو می دانستند و اختیار رد و قبول را در آن روا نمی داشتند. هر صیغه و وزنی را که در زبان قدیم عرب قبل از اسلام، و در کتابها و ادبیات می دیدند، به صرف اینکه وجود دارد، اساسی و دارای ارزش اصولی می دانستند و آن را می پذیرفتند. هر استثنا یک اصل بشمار می رفت. بعبارت دیگر، مفهوم استثناء معنی خود را از دست داده بود.
گوتهولدوایل (4) معتقد است اختلاف بین مکتب بصره و کوفه را باید با اختلاف بین مکتب اسکندریه و مکتب پرگام، (5) یعنی با جنگ بین قیاسیون (6) و مخالفان قیاس (7) مقایسه کرد. منظور از مقایسه ی این دو مکتب مسلماً جز مقایسه ی استعدادهای فکری چیزی نیست زیرا مواد و ابزار زبانشناسی در دو مکتب فوق مختلف است. بعلاوه، در یونان، جنگ بین علمای دستور زبان، شغل شاغلی بود که بین دانشمندان جریان داشت؛ اما در اسلام موضوع بسی مهمتر از اینگونه مجادله ها بود، چه، امر زبان نه تنها به تصمیمات حقوقی و علم دین اختصاص داشت، بلکه تفسیر عبارات قرآنی و روایات مذهبی نیز به آن مربوط بود. رابطه ای که بین روح مکتب کوفه باشمه ای از علوم شیعی وجود دارد بیان کردیم. اینک چنانکه قبلا هم اشاره کردیم، ارتباط آن را با شعبه ای از علوم رواقیان بعنوان «تفسیر انفرادی»، تفسیری که به هیچ گروهی متعلق نیست یادآوری می کنیم. روح مکتب بصره، خواه دارای مزیت غایی بوده باشد یا نه، بهرحال نشانه ی امری است که از حیطه ی محدود فلسفه ی زبان بسی بالاتر است [35].
4. باری اگر فلسفه ی زبان را در اسلام و در آن زمان، فقط دو مکتب مذکور مورد توجه قرار دهیم تحقیق آن ناتمام خواهد بود. مسأله ی «میزان حروف» که نظریه ی جابر بود، از دیدگاهی دیگر و از نظر تأثیری که داشته است معرف یک عنصر اساسی فلسفه ی زبان است و این، جنبه ای است که نزدیکی نظریه ی جابربن حیان را با سنت عرفانی اسلام که خود از شعبه های عرفان قدیم و سنت نوفیثاغورثی است آشکار می سازد. قبلا بیان کردیم که نظریه ی عرفانی مغیره که از شیعیان بود، به نظریه ی عرفانی مارکوس غنوضی که می گوید ( ماده ی کلمه ی حقیقت، Aletheia )، از حروف الفبا تشکیل یافته است نزدیک است.
در رساله ی قدیمی فارسی، ام الکتاب، صور و نظم حروف، علامت سلسله مراتب موجودات آسمانی و امامان شیعه می باشد. ( نیز در حروف معمایی و مرموزی که در مفاتیح بعضی از سوره های قرآنی است. چنین معنایی وجود دارد). به همین جهت بنا به کلیه ی روایات، امام جعفر [ع] مبتکر علم حروف یعنی علم جفر شناخته شده است. [36] بعدها، بونی ( متوفی به سال 622 هجری/1225 میلادی) این نظریه را منتشر ساخت:
بدانکه اسرار الهی و موضوعات علم آن اسرار، همچنین واقعیتهای دقیق و حقایق انبوه، و امور آسمانی و زمینی بر دو دسته است. اعداد و حروف. اسرار حروف در اعداد مختفی است، و ظهور اعداد در حروف است. اعداد، حقایق آسمانی هستند که به جواهر روحانی تعلق دارند، و حروف به دایره ی حقایق مادی و ایجاد متعلقند. باری، علم حروف، (جفر)، اساساً بر تبدیل و قلب مبتنی است. محققاً تبدیل ریشه های زبان عربی در حلقه های نخستین عارفان شیعی معمول بوده است و تعالیم آنان است که بوسیله ی اصول عقیده به علم میزان ادامه یافت. ارزش کاری که به این ترتیب در ریشه های کلمات بکار رفته است، بر اصول جابری، که قبلا به آن اشاره رفت قرار دارد و بطور کلی از اصول اسماعیلی است: روح جهان با طبیعت، ( طبیعت که به عقیده ی ناصر خسرو آیینه ی روح (8) می باشد ) متحد گردد، و نظام و آهنگی که خاص اوست با طبیعت متصل و مرتبط می سازد، روح جهان، اجسام و عناصری می آفریند که مطیع عدد و مقدارند ( ابویعقوب سجستانی این مسأله را به وضوح بیان کرده است). به همین نحو است که روح، هماهنگی و اتحاد خود را با طبیعت، و در عین حال با زبان و موسیقی آشکار می سازد. این مسأله ایجاب می کند که بین ساختمان ماده ی کلمات و ساختمان نطق و بیان نسبتی دقیق وجود داشته باشد. به همین نحو، موسیقی عبارت است از توافق صورت موزون با زخمه، یا ضربه ی اوتار. لذا جابر معتقد نیست که زبان بنابوضع و قرارداد حاصل شده باشد. زبان، عارضه و حادثه نیست، این مسأله از قبیل وضع و تأسیس نیست بلکه از اراده و قصد روح جهان مشتق است.
5. به این جهت، میزان حروف جابری بعنوان فلسفه ی زبان از دیدگاه عرفانی خود، توجه فیلسوف نحوی را که قبلا نام بردیم جلب کرد. این مطلب را نیز پل کراوس مأسوف علیه، به نحوی تحسین آمیز در نظریات خود که خلاصه ی آن را گفتیم روشن کرده است. مطالبی که در مورد انتقال فلسفه ی یونان به متفکران اسلامی توضیح دادیم، به ما اجازه می دهد تا نظریات جابر را در این نقطه مستقیماً به علوم نظری افلاطون مرتبط بدانیم. پل کراوس، موضوع مشترکی را که بین میزان جابری ( که شامل تجزیه ی کلمات زبان است) و کراتیل [37] ( که در آن، فلسفه ی زبان که افلاطون بوسیله ی سقراط طرح کرده است، بر اصولی شبیه به اصول جابری مبتنی است). و تیمه [38] ( که عناصر جسمانی را با هجاهای حروف مقایسه می کند) وجود دارد نشان داده است. گرایش همه ی این نوشته ها به این است که اصل (9) کلمه را به چیزی برگردانند که ترکیبش معرف صحیح شیء مشخصی باشد. سخنان جابر که تقریباً همه ی اصولش از نحویون عرب اقتباس شده است از چارچوبه ی محدود صرف و نحو تجاوز می کند ( بدیهی است در مورد اختلاف تبدیل مکتب کوفه و بصره نیز چنین است). همین موضوع است که توجه جابر را در مورد حروف بیصدا که ریشه های کلمات را تشکیل می دهد ( ثنایی، ثلاثی، رباعی، خماسی) جلب نمود.
باید در نظر گرفت که با توجه به ریشه های ثابت و مجرد کلمات زبان سامی، در آن زبان، تجزیه و تشریح دقیق کلمات از تجزیه ی کلمات یونانی آسانتر است ( زیرا خط عربی فقط حروف بیصدا را می نویسد و هجاها نقش واسطه ی بین حرف و کلمه را بازی نمی کند، اما هجاهای یونانی کاملا و منحصراً به نوشتن حروف صدادار وابسته است). از این مطلب چنین نتیجه می گیریم که اغلب ریشه ها که با تبدیل و جابجا کردن بدست می آید، حقیقةً وجود دارد و به این طریق است که نظریات جابر به همان نظریه های نحویون عرب مرتبط می گردد که اقدام کردند « اصل تبدیل حروف را تا درجه ی نظام جدیدی در زبانشناسی بالا ببرند یعنی تنها عملی که برای روشن کردن قرابت کلمات از نظر ریشه شناسی و اشتقاق واجد صلاحیت است.» این کوشش است که به «اشتقاق اکبر» (10) منتهی گردید یعنی به نظریه ای منجر شد که تمام تغییر و تبدیلهای ممکن در هر ریشه ی منحصر را در معنای واحدی مجتمع نمود. این کار، عمل ابن جنی (11) زبان شناس و متأله و فیلسوف ( متوفی به سال 392 هجری/1001 میلادی) بود که اساس زبان عرب را دگرگون ساخت.
6. این تأملات و نظریه ها که شناخت آنها بعلت طرز ترکیب زبانهای سامی آسان گردید در افکار صوفیانه و حکمت الهی قرون بعد چنان اهمیتی یافت که جا دارد معلوم کنیم اساس آن چه وقت و چگونه بنیاد گرفته است. به همین جهت، مسائل مربوط به خط و زبان، دقت فیلسوفان بلند مرتبه را جلب کرد. احمد بن طیب سرخسی شاگرد الکندی که از او نام برده ایم، الفبایی صدادار که دارای چهل حرف بود برای ثبت و رونویسی زبانهای بیگانه ( ایرانی، سریانی، یونانی) ابداع کرد. فارابی که دستور زبان را با ابن السراج که از لغویون بود مطالعه کرد و در عوض، منطق و نظریه های موسیقی را به او آموخت، قوانینی کشف کرد که « زبان تمام ملل» بر طبق آن قوانین است، و بین زبانشناسی ( یا علم اللسان) (12)، و منطق، رابطه برقرار کرد. می بینیم که ابوحمزه ی اصفهانی، اصطلاح «فلاسفه ی النحویین» (13) را بکار برد، و منظورش از این اصطلاح، تسمیه ی فیلسوفانی بود که نزد آنان، منطق، نوعی دستور زبان بین المللی محسوب بود. هسته ی همه ی این مساعی که در اثر اختلاط زبانشناسی در تمدن اسلام ایجاد گردید، در کیفیت اصیل و اساسی فلسفه ی اسلام نهفته اما چنانکه باید، مورد توجه قرار نگرفته است.
نظر علمای بصره در نحو |
نظر علمای کوفه در نحو |
(اسم) از کلمه (سمو) مشتق است. |
(اسم) از (وسم) مشتق است. |
اسماء سته ی در مکان واحد معرب است. |
اسماء سته در دو مکان معرب است. |
فعل از مصدر مشتق است. |
مصدر از فعل مشتق است. |
اسم مختوم به تاء تأنیث مانند طلحه با (واو) و (نون) جمع بسته نمی شود. |
جمع بسته می شود. |
فعل امر مبنی است. |
معرب است. |
مبتدا به علت ابتداء مرفوع است. |
مبتدا به علت خبر مرفوع است. |
اگر خبر، اسم خاص باشد متضمن ضمیر نیست. |
متضمن آن است. |
تقدیم خبر بر مبتدا جایز است. |
جایز نیست. |
ظرف و مجرور با وجود مفعول، جای فاعل را نمی گیرد. |
می گیرد. |
فعل تعجب از الوان بنا نمی شود. |
از سواد و بیاض بنا می شود. |
تقدیم خبر (لیس) بر آن، جایز است. |
جایز نیست. |
نون تأکید بر خبر لکن داخل نمی شود. |
داخل می شود. |
مقدم داشتن استثناء در اول کلام جایز نیست. |
جایز است. |
جدول صفحه ی 351 مربوط به شماره حواشی [35] از مقاله شماره ی 0024960
پی نوشت ها :
1. Sibawaih.
2. Morphologie.
3. Ieleologie un iversalle.
4. Gotthold Weil.
5. Pergame.
6. Analogistes نامی است که در تاریخ قدیم زبان، به فیلسوفان و دانشمندان صرف و نحو و نویسندگانی اطلاق می شد که در تصریف و اشتقاق قیاس می کردند و هیچگونه خلاف قیاس و استثنا را نمی پذیرفتند. علمای صرف و نحو در اسکندریه، و «ژول سزار» و «وارون» در رم از این زمره بوده اند.
7. Anomalistes نام مخالفان اهل قیاس بود. رواقیان در یونان، و نحویان مکتب پرگام، و سیسرون در رم از این مکتب بوده اند.
8. Speculum Animae.
9. Archetype, Urwort.
10. E' tymologie Superieure.
11. ابن جنبی ( با نون خفیف).
12. Linguistique.
13. Philosophes Grammairiens.
حواشی
[35] صفحه ی 197- برای روشن شدن ذهن خواننده در مورد اختلاف بین مذهب بصریان و کوفیان در نحو و توجه به تأثیر آن اختلاف در ادراک مفاهیم و معانی، مختصری از نظر آن دو مکتب را در اینجا می آوریم:در عصر دوم عباسی، عده ای از علمای ادب در بصره و کوفه در بسیاری از قواعد صرف و نحو و احکام و شروط آن اختلاف کردند و در این مورد کتابها نوشتند، منجمله کمال الدین انباری ( متوفی به سال 577 هجری) کتابی به نام الانصاف فی مسائل الخلاف نوشت و ابوالقاء العکبری کتابی به نام التبیین فی مسائل الخلاف بین البصبریین و الکوفییین تدوین کرد و جلال الدین سیوطی خلاصه ای از این کتاب تنظیم نمود و صد و دو مسأله را مورد خلاف دانست منجمله مسائل زیر:
و از این قبیل اختلافها که ذکر تمام آنها در اینجا موردی ندارد.
در مجمع البیان طبرسی آراء طرفین نوشته شده و مورد بحث و محاکمه قرار گرفته است.
[36] صفحه ی 197- برای روشن شدن ذهن خواننده مختصری از علم حروف نوشته می شود:
راجع به «جفر» کتابها فراوان نوشته اند و بیشتر آن خطی است. بطور کلی جفر را دو قسم دانسته اند: جفر جامع منسوب به حضرت مولاامیرالمومنین علی (ع)؛ و جفر صدیقی منسوب به حضرت امام صادق (ع).
جفر جامع در کتاب خزاین نراقی شرح داده شده است.
جفر صدیقی- بدواً سئوال را به زبان فارسی یا عربی طرح می کنند آنگاه عدد کلیه حروف کلمات سئوال را حسب حساب ابجد می گیرند و حاصل جمع آن را بدست می آورند و تبدیل به حرف می کنند.
ساعتی را که سئوال در آن هنگام طرح می شود حسب قاعده ی نجوم تعیین می کنند که مسئله قمر در چه برجی از منطقة البروج قرار دارد. سپس از قرآن مجید با طرزی معین استخاره می کنند و بنا به قاعده ای مخصوص چهار حرف آن آیه را انتخاب می نمایند و عدد آن حروف را استخراج می کنند و آن عدد را تبدیل به حروف می نمایند. آنگاه مجموع این حروف را در جدول پانزده در پانزده طرح می نمایند و «نظیره ی» آن حروف را معلوم می کنند. ( توضیح آن که مجموع حروف عربی بیست و هشت است چهارده حرف اول الفبا را نظیره ی چهارده حرف باقیمانده و بالعکس اصطلاح کرده اند. مثلا نظیره ی «الف»، حرف «س» و نظیره ی «ب» حرف «ع» می باشد...) بعد، نسبت بین الحرفین را معلوم می کنند و قوای حروف ( برای هر حرف قوه ای قایلند) را تعیین می نمایند و جدول «مستحصله» را که آخرین قاعده ی عمل است ( و علمای جفر آن را با ابهام و اجمال بیان کرده اند و نکته اساسی جفر بشمار می رود) بدست می آورند. از آن جدول، حروف جمله ای که پاسخ سئوال است بدست می آید.
[37] صفحه ی 198- Le Cratyla رساله ای است که افلاطون در سال 366 قبل از میلاد در موضوع ریشه ی زبان نوشته است. محاوره کنندگان. یکی Cratyle شاگرد هراکلیت است که مدعی آن می باشد که اسماء و کلمات از طبیعت اشیاء اتخاذ شده است. دیگری Hermogene شاگرد سقراط، که کلمات و اسماء را فقط علائم قراردادی می داند. سقراط بین این دو قول ایجاد توافق می کند به این طرز که کلمات قراردادی را حاصل صدفه و اتفاق می داند که برای تسمیه موجودات فناپذیر بکار می رود اما کلماتی را که با موجودات و امور جاویدان تطبیق می کند کلمات مقتبس از طبیعت می داند.
[38] صفحه ی 198- Ie Timee از رساله های افلاطون است که موضوع آن جهان هستی و آفرینش عالم است.
منبع: کوربن، هانری، (1371)، تاریخ فلسفه ی اسلامی، با همکاری سید حسین نصر و عثمان یحیی، دکتر اسدالله مبشری، تهران، امیرکبیر، پنجم /1389.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}